عشـ ـ ـ ـق....

[RB:Rozblog_Dynamic_Code] [RB:Rozblog_Js]

 

 

 

http://roozgozar.com/piczibasazi/animator-ofoghi/04/www.roozgozar.com-2175.gif


تبادل لینک اتوماتیک
http://roozgozar.com/piczibasazi/animator-ofoghi/03/www.roozgozar.com-2145.gif

 

عشـ ـ ـ ـق....


یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتـ ـ ـن....


پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال


http://roozgozar.com/piczibasazi/animator-ofoghi/04/www.roozgozar.com-2175.gif

 

 

 



 

 

 

 

 

 

http://www.irannaz.com/images/small/2014/02/2/Beautiful-words-about-love-and-love.jpg

 


 

اندازه دوست داشتن مهم نیست

کیفیتش مهمه

همیشه یک دونه رو دوست داشته باشیم

ولی مــــــــــردونه

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 368بار
  • انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 - 18:32

 

48.gif

 

تبادل لینک اتوماتیک

 

http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/65.gif

 

دلـــ مــن نازُکـــ است یــا چشمان تــو تیــــــز

 

هَـر گــاه نگــاه بہ تــو میــدوزَم

 

بنــدِ دلم پــاره مے شَود

 

48.gif

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 299بار
  • انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 - 18:31

 

 

کاش میشد زندگی
تکرار داشت . . .
لااقل تکرار را یکبار داشت . . .
ساعتم برعکس
میچرخید و من . . .
برتنم میشد گشاد این
پیرهن . . .
آن دبستان ، کودکی ، سرمشق
آب . . .
پای مادر هم برایم جای
خواب . . .
خود برون میکردم
از دلواپسی . . .
دل نمیدادم به دست
هر کسی . . .
عمر هستی ، خوب و بد
بسیار نیست . . .
حیف هرگز قابل تکرار نیست!

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 393بار
  • انتشار : چهار شنبه 20 خرداد 1394 - 17:45

http://media.jamnews.ir/Original/1391/12/09/IMG10101174.jpg

 

 

گارسون: چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟


مشتری: لطفا یک چای


گارسون: چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟

 

چای سرد یا چای سبز؟


مشتری: سیلان لطفا


گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟


مشتری: با شیر لطفا


گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟


مشتری: شیر لطفا

 

http://s5.picofile.com/file/8119683642/21bb393c34c2.png

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 795بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 21:37
http://media.wisgoon.com/media/pin/images/o/2015/5/26/20/236x372_1432654466830911.jpg

 

دو چشم عطریِ او آهوان تاتار است..
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است

شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقه‌ی موی طلایی‌اش دار است

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر
به خنده گفت که در انتقام، مختار است

زنی که در شبِ مسعودی نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است

زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستونِ دلش بی‌ستونِ انکار است

زنی که بوی شراب از نفس زدن‌هایش
اگر به «قم» برسد کار مُلک «ری» زار اس

اگر به ری برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمره‌ی چله نشین به می برسد...

از :

مهدی فرجی

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 471بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 21:16

http://www.hammihan.com/users/status/thumbs/thumb_HM-201310036818168418851417510675.0179.jpg

 

رفتم به او بگویم : من عاشقت شدم
از نگاهش لرزیدم
 گفتم عجب هوایی ..!

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 416بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 20:48

 

http://i6.tinypic.com/243ouqd.jpg

 

رفتـم کـه از دیـوانه بـازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

وا کرد درهای قفس را ... گفت : مختاری... !
ترجیـح دادم دست روی دست بگـذارم

بیـزارم از وقتی که آزادم کند ... ای وای... !
- روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم -

این پا و آن پا کرد ؛ گفتـم دوستم دارد
امــا نگـو سر در نمـی آورده از کـارم... !

از یال و کـوپالم خجالت می کشم امـــا
بازیـچه ی آهو شدن را دوست مـی دارم

با خـود نشستم مو به مـو یاد آوری کردم
از خـواب های روز در شب هـای بیـدارم

من چای می خوردم ؛ به نوبت شعر می خواندند
تا صبح ، عکس سایه و سعدی به دیوارم !

 

از :

مهدی فرجی

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 441بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 20:33

 

 

http://nasimetabriz3.persiangig.com/image/nasim/new/2khtaridarbagh.jpg

 

تا نگاهم میکنی

دلم سریع "حمد و سوره" میخواند...

بیچاره می فهمد،

فاتحه اش خوانده است !!

 

 

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 485بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 20:22

 

 

http://take2.persiangig.com/image/aaaaaaaaaaaa.jpg

 

تو ماهی و من ، ماهی این برکه ی کاشی..

اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی!

 

آه از نفس پاک تو و ، صبح نشابور

از چشم تو و ، حجره ی فیروزه تراشی..

 

پلکی بزن ای ، مخزن اسرار ، که هر بار

فیروزه و یاقوت ، به آفاق بپاشی!

 

ای باد سبک سار! ، مرا بگذر و بگذار!

هشدار! ، که آرامش ما را ، نخراشی..

 

هرگز به تو دستم نرسد ، ماه بلندم!

اندوه بزرگی ست ، چه باشی.. چه نباشی..

از :

علیرضا بدیع

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 811بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 18:42

 

 

 

 

تا دیروز هرچه می نوشتم عاشقانه بود
 
از امروز هرچه بنویسم صادقانه است
 
" عاشقانه دوستت دارم "

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 325بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 1:45
 
 
http://8pic.ir/images/84fthmpxj235hhcuvem7.jpg
 
 
نبودنت را دارم با ساعت شنی اندازه میگیرم،
 
تا به الان یک صحرا گذشته است!!!
 
 
 
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 1755بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 1:27

 

http://naghmehsara.ir/wp-content/uploads/2013/11/normal_%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-80.jpg

 

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

به که گویم تو نوازشگر دستان منی

به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را

به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی

گر چه پاییز نشد همدم و همسایه من

به که گویم که تو باران زمستان منی

همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند

به که گویم که تو عمریست که مهمان منی

گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی من

به که گویم که تو عمری مه تابان منی

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 389بار
  • انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 1:7

http://s1.picofile.com/file/7460130321/shamekh73_1.jpg

 

فقط غروب جمعه نیست که دلگیـღـر است ،

کافیست دلـღـت گیر باشد....

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 439بار
  • انتشار : یک شنبه 16 خرداد 1394 - 23:58

 

http://upload7.ir/images/30029911309528296996.jpg

 

پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد

شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد

غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد

وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد

صورت پر شده از چین و چروکش یعنی…
مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد

 

از :
محمد شیخی

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 746بار
  • انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:40

 

http://upload7.ir/images/28519899474483951052.jpg

 

 

خدایا!!

این بند دل آدم کجاست؟

که گاهی با

یک اسم

یا حضور یک نفر

و یا با یک لبخند "پاره" میشود...

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 750بار
  • انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:38

 

دو چشمت از عسل لبریز و لب هایت شکر دارد
بیا، هرچند می گویند: شیرینی ضرر دارد

زدم دل را به حافظ، دیدم او امشب برای من -
"لبش می بوسم و در می کشم می" در نظر دارد

پریشان است و افسون و هوس در چشم او جمع است
پری‌ رو از پریده‌ رنگ، آخر کی خبر دارد؟

اگرچه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است
کمر چون مو ندارد او، ولی مو تا کمر دارد

لبش شیرین و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت و نرم را آمیخته با خیر و شر دارد

به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد

از :

بهمن صباغ زاده

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 338بار
  • انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:14

 http://www.labkhandezendegi.com/uploads/microblog/2015/03/54fe81496ab5enjf.jpeg


صبر کردن گاهی معجزه میکند.......

تنهایی تان را پیش فروش نکنید....

فصلش که بشود ...

به قیمت گزافى میخرند .....

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 411بار
  • انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:9

 

 

http://up.icelove.ir/up/icelove/Pictures/39064804549434214320.jpg

 

قد کشیدی تا جوانی پابه پایم حیف شد

دست دوران کرد،ازدستت جدایم حیف شد

 

خوب یادم هست گاهی با مداد قرمزت

رنگ می کردی لبانت را برایم حیف شد

 

ما دو تا از کوچه های کودکیهای همیم

گرچه حالا تو کجاومن کجایم حیف شد

 

دستِ من بودولب وابرو وچشم و موی تو

لحظه هایی که سرت راروی پایم...حیف شد

 

حاج خانمی! شدی ده سال بعدومن هنوز

مثل سابق بین مردم مشتبایم حیف شد

 

رفتی و دیگرنخواندم کوچه هم محروم شد

سالها  از  گرمی سوز  صدایم  حیف  شد

 

این جوانی جزتو خیلی چیزها را هم گرفت

ازدوچرخه تا تفنگ و تیله هایم حیف شد

 

قدر انگشتان دستم  دوستت  میداشتم

دیر فهمیدم که کم بود ادعایم حیف شد

 

 

 از:

 

مجتبی سپید

 

 

برچسب ها : مجتبی سپید ،
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 406بار
  • انتشار : سه شنبه 12 خرداد 1394 - 20:47

 

 



از کنارم رد شدی بی‌اعتنا، نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی
 
در تمام خاله‌بازی‌های عهد کودکی
همسرت بودم همیشه بی‌وفا نشناختی؟
 
لی‌له‌باز کوچه‌ی مجنون صفت‌ها فکر کن
جنب مسجد، خانه‌ی آجرنما، نشناختی؟
 
دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر
این منم تک‌تاز گرگم‌ برهوا، نشناختی؟
 
اسم من آقاست اما سال‌ها پیش این نبود
ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟
 
کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی
 
از :

مجتبی سپید

 

       

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 488بار
  • انتشار : سه شنبه 12 خرداد 1394 - 20:16

 

 

 

 

میـ ـ ـ ـدونی " BMW " یعنـ ـ ـی چـ ـ ـی؟؟؟؟؟


ماشینـ ـ ـه؟؟؟

 

نـ ـ ـه خیـ ـ ـرم


B =به خدا     M = میمیرم     w =واست

 

دسته بندی : ، ،
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 484بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 19:39

 

 

http://www.wisgoon.com/media/pin/images/o/2014/9/30/14/1412075681897987.jpg

 

با همین دست، به دستان تو عادت کردم

این گناه است ولی جان تو عادت کردم

 

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت کردم

 

گرچه گلدان من از خشک شدن می‌ترسد

به ته خالی لیوان تو عادت کردم

 

دستم اندازه‌ی یک لمسِ بهاری سبز است

بس‌که بی‌پرده به دستان تو عادت کردم

 

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار

به ندانستن پایان تو عادت کردم

 

از :

علی‌اکبر رشیدی

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 451بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 18:31

 

 

 

 

تو که مجنون نشدی تا بشوم لیلا من
روز و شب غرق سخن با همگان، الا من !
 
حتما اینگونه نوشتند که : " با هم نشویم"
ورنه کو فاصله ای از لب سرخت تا من ؟
 
عطر مردانه ی پیراهن تو کشت مرا
لرزه افتاد سراپام و شدم رسوا من!
 
اعتمادم به تو از هر بشری بیشتر است
وخت اثبات رسیده ست دگر ، حالا من......
 
کم کن این فاصله را ، هیچ مراعات نکن!
ترس در چشم تو پیداست گلم، اما من......
 
دستی از جنس نوازش تو به موهاااام بکش
آدمی تشنه ی ناز است، ببین! حتی من!
 
چه گناهی؟ تو مرا تنگ در آغوش بگیر
تن تو عین بهشت است، جهنم با من!
 
حد شرعی نشود مانع ما ، راحت باش!
محرمیت همه با خطبه که نیس، الزاما!!

عاقبت رام شدی ، از نفست سییر شدم
مرحبا بر چه کسی؟؟ حضرت شیطان یا من؟؟؟
 

 

از:
نفیسه سادات موسوی


 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 639بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:57

 

http://xa.yimg.com/kq/groups/86941259/sn/1045337116/name/97060304441179741181.jpg

 

 

326.gif326.gif

 

 

   عشـشکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزیـق یعنی..... cuteデコメ♪♫♪ のデコメ絵文字

 

 

✔  خودم و خودت ظرفیت تکمیل

 

 

326.gif326.gif

 

 

 

دسته بندی : ، ،
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 397بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:45

http://www.setfa.net/images/rcx2eul9p7jv85prm9rh.jpg

 

نفــــــس

 

شاید دلیلی باشد برای زندگی ....

 

اما ...

 

بی شک تـღـو  بهانه ی آنی …

 

 

 

دسته بندی : ، ،
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 290بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:33

 

http://up.lifesms.ir/up/lifesms/mehr-92/3/16.jpg

 

برای تــــو که مهــم باشــــم ......

 

مهم نیســت برای دیگــــران مهم باشــــم،

 

یــا نباشــــم !

 

 

 

 

دسته بندی : ، ،
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 392بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:22

 

 


 

 

عمقِ احساسُ نمیشه نوشت !

 

مثل درکـــ خوابیدن کنار ساحل و شنیدن صدای دریا .....

 

مثل قدمــ زدن زیر بارون....بدون چتر .....!

 

مثل لذت پرواز تو آسمون آبی .... مثل دیدن تو که همه وجودمی....

 

  

 

 

دسته بندی : ، ،
  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 459بار
  • انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:1

 

 

 

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

 

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم 

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم

 

میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم

 

از: مهدی فرجی

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 488بار
  • انتشار : چهار شنبه 6 خرداد 1394 - 22:49

http://upload7.ir/imgs/2014-11/89553633700229883176.jpg

 

باز هم مجنون شدم لیلا بیا و ناز کن
شیطنت کن عشوه کن افسونگری آغاز کن
موی را افشان بکن تا باد هم مجنون شود
روسری بردار و عالم را پر از اعجاز کن
شاعران را از تو گفتن مُنتهای آرزوست
فخر بر اَبرو کمانِ حافظ شیراز کن
خواب دیدم بسترم تا آمدی زینت گرفت
ابن سیرین را بگو تعبیر سروِناز کن
ناز انگشتان تو بر پرده های تارِ من
معجزه با پنجه ات در پرده ی شهناز کن
فتنه کن آتش بسوزان و نوایی ساز کن
شرّ و شوری آتشین ای دختر اهواز کن
آس دل را برده ای در حکم دل آهسته تر
در قمارت رحم بر این تک ورق سرباز کن
ای تن طنّاز تو گل واژه ی شعر و غزل
جان من آن دکمه های لعنتی را باز کن

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 498بار
  • انتشار : چهار شنبه 6 خرداد 1394 - 22:16

 

 

 

 

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

 

به که گویم تو نوازشگر دستان منی

 

به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را

 

به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی

 

گر چه پاییز نشد همدم و همسایه ی من

 

به که گویم که تو باران زمستان منی

 

همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند

 

به که گویم که عمریست تو مهمان منی

 

گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی ما

                                               

                                        به که گویم که تو عمری مه تابان منی

 

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 383بار
  • انتشار : دو شنبه 4 خرداد 1394 - 18:56

 

 

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/10/24/260395_123.jpg

 

تا بحال ، از عسل ِ چشم کسی مست شدی ؟
تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟

من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توام
تـو بـه اندازه ی من پای کسی هـرز شدی ؟

وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می گردم
تـو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی ؟

من که از دوری تـو تـار ِ دلم می لـرزد
تو هم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی ؟

هوس ِ خواستن ت ، مثل ِ هوس شیرین است
تو بگو ، عاشق ِ این قلب ِ پُر از درد شدی ؟!

 

 

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 1697بار
  • انتشار : دو شنبه 4 خرداد 1394 - 1:10

 

تبادل

 

عاشقم ،

اهل همین کوچه ی بن بست کـناری

که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی

تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟

من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی

منِ دلداده به آهی

بنشستیم.

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟

از آن پنجره ی باز ؟

از آن لحظه ی آغاز ؟

از آن چشم ِ گنه کار ؟

از آن لحظه ی دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب،

                                                 تو را تنگ در آغوش بگیرم.

 

 

 

 

فریدون مشیری

  • نویسنده : Tahereh.Jalali
  • بازدید : 561بار
  • انتشار : دو شنبه 3 خرداد 1394 - 23:57