من میشوم دل بسته اش ، یکبار دیگر
انداختم بر گردنم یک دار دیگر
هی می کنم این خانه ام را بازسازی ،
میریزد آنرا یک تلنگر بار دیگر
آماده ی یک زلزله ، دل لرزه ای سخت
آماده ام ، آماده ی آوارِ دیگر
معمار این دل می شوم بی دستمزد و ُ
بیکارم وُ جز این ندارم کار ِ دیگر
بر شیشه ی دل می زند سنگی وُ بعدش
در می رود ، شاید پی ِ آزار ِ دیگر
یا شهردار است وُ دلم را می خرد او ،
تا له کند با یک لودر دیوار دیگر
می خواهد این دیوارهایم را بریزد
تا رو کند یک دختر تودار دیگر
با بولدوزر افتاده بر جان ِ دلم تا ،
از زیر ِ آوارم کشد اقرار ِ دیگر
از زیر آوار ِ دلم پیداست گنجی ،
یک دفتر ِ شخصی از آن اشعار "دیگر" ...
از :
منوره السادات نمائي مرتضائي